- پا چال
- گودال
معنی پا چال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی گیاه که دارای برگهای درشت و شاخه های کوتاه که میان آن ساقه ای به بلندی بیست سانتیمتر بالا میرود
گودال زیر پای جولاهگانگودالی که نانوا بقال یا آشپز در آن میایستد و چیز میفروشد، گودالی که شیر در آن جمع کنند و فروشند
نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، گل نوروز، زهر الرّبیع، پریمور، پریمولا
گیاه علفی یک ساله و زینتی از تیره پامچالیان با گل های زرد روشن و بی بو و برگ هایی در ته ساقه
گودال زیر پای جولاهگانگودالی که نانوا بقال یا آشپز در آن میایستد و چیز میفروشد، گودالی که شیر در آن جمع کنند و فروشند
گودال، گودالی که نانوا، بقال یا آشپز در آن می ایستد و چیزی می فروشد
گودال، گودال زیر پا، گودالی در دکان که فروشنده داخل آن می ایستد
توانگر، بااعتبار، معتبر
تنکه زنانه که سرپای آنرا چین داده باشند
دیگ مسی دهان گشاد که ته آن گرد است
سال گذشته
لگدکوب، خراب
خوش ساخت خوشنما
پرهایی که پس از شهپر روییده است خافیه
سال گذشته، سال پیش، در سال گذشته
پاپیتال، گیاهی با گل های سبز و میوۀ سیاه که به درخت و سایر اشیای مجاور خود می پیچد و بالا می رود، شاخه های آن به هر جا بچسبد ریشه های فرعی تولید می کند، عشقه، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سن، فژغند، فرغند
پامال، چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، پست و زبون شده
همیشه پیوسته
ناچار ناگزیر
سال گذشته، پار
قانونی در باب انتقال فشار در سیالات (مایعات و گازها)، هر فشاری که بر نقطه ای از یک جسم سیال که در حال تعادل است وارد شود عیناً به همه اجزای آن سیال منتقل می شود. (برگرفته از نام بلز پاسکال ریاضی دان، فیزیکدان و نویسنده فرانسوی)
لگدکوب شده، از بین رفته، زبون، پست
پاچال
پیر ناتوان: از این پیر و پاتالها کاری ساخته نیست
یایمال، زبون، خوار، ذلیل
آنچه از دم رنده نجار پیدا آید و مانند آن پوشال
سر دسته گیاهان تیره پامچال و جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ است. گیاهی است کوچک و علفی برگهایش نسبه پهن و در سطح زمین گسترده میشود و از وسط برگهای مسطح آن ساقه هایی که منحصرا بگل ختم میشوند خارج می گردد
پاچال، گودال، گودال زیر پا، گودالی در دکان که فروشنده داخل آن می ایستد
پوشال، گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، کنایه از پست و زبون شده
پامال شدن: لگدکوب شدن، زیر پا له شدن، پی سپر شدن
پامال کردن: لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
پامال شدن: لگدکوب شدن، زیر پا له شدن، پی سپر شدن
پامال کردن: لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
کاچار: (بخواست آتش و آن کنده را بکند و بسوخت نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاچال) (بهرامی)